Powered By Blogger

Saturday, May 8, 2010

نقد فیلم درباره الی

این نقد در شماره ۳۹۶ مجله فیلم منتشر شده است


اصغر فرهادی از «چهارشنبه سوری»، به روایت زندگی آدمهای تکنوکرات طبقه متوسط رو به بالای اجتماع روی آورده است. طبقه متوسط تعریفی وسیع و گشاده دستانه دارد ولی کاراکترهای فیلم فرهادی آدمهایی هستند که مهمترین دغدغه هایشان از نیازهای بدوی فردی و مدنی فراتر رفته و درگیر پیچیدگی ها و ناهمخوانی های اخلاقی اند. آدمهایی که در دوران گذار بسیار کشدار جامعه از سنت به مدرنیته نه گرفتار غم آب و نان اند و نه تردیدهای بنیادین ذهنی در باورها و رفتارهای سنتی شان به وجود آمده که بشود آنها را دگراندیش و مسامحه گر( بخوانید سکولار و لیبرال) نامید بلکه عمیقا و به طور ناخودآگاه درگیر فرآیند بورژوا شدن اند و رفته رفته ویژگی های خرده بوژوازی را شکل می دهند و آن را به عنوان یک زیرگروه شاخص در میان طبقه متوسط تحکیم می کنند. دلایل احتمالی این تغییر رویکرد پس از دو فیلم «رقص در غبار» و «شهر زیبا» که به زندگی حاشیه نشین های جامعه  اختصاص داشتند هرچند به خوبی قابل بررسی است ولی موضوع این نوشته نیست.
فرهادی شگرد دراماتیک مشخصی را در چند فیلمنامه اخیرش به کار بسته است. او در «چهارشنبه سوری»، «دایره زنگی» و همین «درباره الی» پس از آشناسازی مخاطب با ویژگی ها و روابط میان شخصیت های قصه، برگ برنده اش را رو می کند، ورق را بر می گرداند تا مخاطب را غافلگیر کند و به او رودست بزند و داوری اش را به چالش بکشاند. در چهار شنبه سوری با افشای یک واقعیت، سوی خیر و شر داستان جا به جا می شد ولی پرداخت خام این ایده به جای اینکه به نقطه قوت داستان بدل شود به دلیل تکراری ، قابل پیش بینی بودن و به دوش کشیدن همه بار درام، به نقطه ضعف مهم آن فیلم تبدیل شده بود، اتکای بیش از حد یک روایت مدرن به یک دستمایه غیر بدیع و بارها به کار رفته، بنای کلی اثر را متزلزل ساخته بود. در «دایره زنگی» این نقطه عطف به پایان فیلم منتقل شده بود و چرخش ناگهانی پایانی و برملا شدن قضیه دخترک به ظاهر معصوم، درک و تفسیری تازه و کاملا دیگرگون از مناسبات داستان به دست می داد. به نظر می رسد که فرهادی به دلیل قناعت و اتکای بیش از حد به تاثیرگذاری چرخش های دراماتیک روایتش در هر دوی این فیلمنامه ها به رودست زدن به بیننده بسنده کرده بود و مصالح چندانی برای یک روایت چند لایه و تعمیم پذیر فراهم نیاورده بود در چهار شنبه سوری از عناصر اساسی یک درام و در دایره زنگی از موقعیت های کمیک ناب و جذاب خبر چندانی نیست. عدم تمایل برای دیدن دوباره چنین فیلمهایی که بنای خود را بر رودست زدن گذاشته اند شاهدی بر توقف این فیلم ها در یک نگاه محدود و سطحی نگرانه است. از این نظر «درباره الی» نقطه تکاملی برای فرهادی محسوب می شود. فرهادی این بار این شگرد چرخش دراماتیک را نه به عنوان یک دستمایه اصلی که به عنوان یک عنصر فرعی به کار گرفته و همزمان با چرخش چند باره قضاوت شخصیت های فیلم درخصوص الی، تماشاگر نیز تردیدهای بنیادینی را تجربه می کند. فرهادی نشانه های درستی از روان شناسی آدمهای فیلمش در مواجهه با بحران به دست می دهد. آنها در مواجهه با غیاب و فقدان الی همه مکانیسم های دفاعی و مقابله ای ممکن را به کار می بندند. ابتدا تلاش می کنند تا راه گریزی برای انکار مرگ او بیابند ، در اینجا ساک دستی الی به عنوان نشانه ای که می تواند رفتن بی خبر او را توجیه کند و تماشاگر را با کورسوی امید شخصیت های فیلم همراه کند به خوبی به کار گرفته شده و با آفرینش تعلیق و ویران کردن آخرین دستاویز انکار مرگ الی درک پدیده مرگ به معنای فقدان بازگشت ناپذیر به خوبی تشدید می شود و خلاء حضور یک انسان پررنگ تر می گردد. این ساک در فصل ماقبل پایانی هم در ماشین علیرضا ( نامزد الی) نقش مهمی ایفا می کند و به  نماد امیدوارانه ای از حضور تبدیل می شود که به آن نیز خواهم پرداخت. در ادامه، مکانیزم  همدلی برای دفع گناه شکل می گیرد، آدمهای توی فیلم نسبت به فقدان الی، واکنش نشان می دهند و ابراز همدلی می کنند ولی خود را در این رخداد بی تقصیر می دانند، سپس برای به آرامش رساندن خود به مکانیسم دلیل تراشی(Rationalization) روی می آورند. تاکید بر نقش تقدیر و باور های عامیانه ای همچون خواب بد دیدن که در گفتگوی منوچهر و همسرش  در پرسه گردی شان با اتوموبیل مشهود است جز تلاش آنها برای رهایی از احساس گناه، ریشه های طبقاتی خرده بورژواهای برخاسته از سنت را که پیشتر ذکر کردم به خوبی برجسته می سازد، با آشکار شدن واقعیت زندگی شخصی الی ، اجتماع حاضر در فیلم به تقبیح او روی می آورند و فاصله گذاری طبقاتی میان خود و الی را بیش از پیش موکد می کنند. حرف های امیر(همسر سپیده) و تاکیدهای چندباره اش بر تفاوت های آشکار بینش و نگاه نامزد الی با خود آنها و خطرناک بودن این تفاوت ها، این دره میان خودی / غیر خودی را عمیق  و غیر قابل انکار نشان می دهد.
الی ناسازه است. غیاب ناگهانی الی کاتالیزوری برای پلاریزه کردن متن و تفکیک قطب اجتماعی او و خرده بورژواهاست. ورود ناسازه یه یک اجتماع همگن حتی در صورت عدم وقوع این رخداد اساسی تفاوت ها را پررنگ می کند. این چینش ها در روایت های فرهادی شالوده ساز و غیر قابل انکار است و ابدا تصادفی نیست. در چهارشنبه سوری شخصیت روحی با بازی عالی ترانه علیدوستی ناسازه است و این در ترکیب و قواره کاراکتر او تا تمام ویژگی های شخصی و ریشه ای اش آشکار است. در آن فیلم ورود او به یک اجتماع کوچک آپارتمانی و تضادهای اساسی اش با آدمهای آن اجتماع، کنش آفرین می شود. در دایره زنگی هم محمد( صابر ابر) وشیرین( باران کوثری)  در میان اهالی آن آپارتمان ناسازه بودند و فیلم با نشان دادن طبقه و زندگی محمد بر تفاوت های اساسی اقتصادی و باورمندانه طبقه او و ساکنان آن آپارتمان تاکید می کرد. در «درباره الی» دنیای فیلم محدود و خودبسنده است و فرهادی تنها از طریق برخی دیالوگها و برخی نشانه ها ذهن مخاطب را به آفرینش و تصور گوشه های نادیده داستان سوق می دهد. شاید حالا بهتر توانسته باشم چند لایه گی درباره الی را در برابر نگاه تخت دو فیلم پیشتر نام برده شرح دهم ولی هنوز تمام نشده …
عنصر اساسی ابهام که که بن مایه اصلی روایت «درباره الی» را شکل داده چنان در تار و پود دنیای فیلم تنیده شده که دیگر نمی توان به نشانه های بیرونی اعتماد و یقینی داشت. فرهادی همه اجزای اثر را بر پایه عدم قطعیت بنا نهاده و اساسا دنیای فیلم به تفسیرهای مطلق و یکتا راه نمی دهد. نقطه عزیمت این رویکرد گزینش نبوغ آمیز نام فیلم است. وقتی فیلم فرهادی در مراحل پیش تولید بود چیزی که حتی بیش از ترکیب بازیگران فیلم جلب توجه می کرد نام فیلم بود. الی می تواند مخفف نامهای زیادی باشد ( الهام،الناز،الهه،الدار،الیکا،المیرا،الینا،الیزا،الیسا، و …) که خاستگاه اجتماعی و بینش پنهان در  پشت این نام ها تفاوت های معنادار و قابل توجهی با یکدیگر دارند، مثلا نشانه شناسی نام های الیزا و الهه از نظر خاستگاه روان شناختی و جامعه شناسانه  ما را به ریشه های طبقاتی جالب توجهی می رساند . قصدم بازی با نام ها نیست. درباره الی با همه کاستی هایش که به آنها نیز خواهم پرداخت اثر چند لایه ای است. از همین نام ها  و نشانه ها گرفته تا خطوط چندگانه بازخوانی اثر ، بسنده نکردن فرهادی به دستمایه فرسوده رودست زدن ، گسترش ابهام به همه اجزای اثر همه و همه درباره الی را اثری در خور اعتنا ساخته اند. نمونه خوب رویکرد فرهادی به ابهام در فصل رویارویی نامزد الی با جسد به چشم می خورد. در اینجا ما به درستی در موقعیت نگاه غیر قاطعانه قرار می گیریم. در فیلم زیر شن ( فرانسوا ازون) که به گمانم فیلم فرهادی بیش از هر فیلمی به آن شباهت دارد( حتی اگر او حتی نام این فیلم را نشنیده باشد) سکانس مشابهی هست که در آنجا فیلمساز برای به اوج رساندن ابهام، ما را از دیدن جسد محروم می کند. در اینجا فرهادی با نمایش غیر قاطعانه جسد و واکنش های ناب صابر ابر در نقش علیرضا که قطعا به سادگی به دست نیامده و سپس ذکر زیر لبی او در راه بازگشت و نگاه امیدوارانه اش از آینه  اتوموبیل به ساک بازمانده از الی این ابهام را در حد بالا و قابل قبولی حفظ می کند. می توان به سادگی دل به تفسیری تخت سپرد و همه کشمکش های فیلم را در جستجوی تجسد مادی الی خلاصه کرد ولی روابط نه چندان شفاف و قاطع میان علیرضا و الی ـ که با حضور صابر ابر به شکل دلپذیری متناظر به روابط کاراکتر محمد و شیرین در در فیلم دایره زنگی است و یک جورهایی بازخوانی و احضار آن ها در سطحی دیگر به دنیای متنی دیگر است ـ و تفاوت های بنیادین الی و نامزدش با خرده بورژواهای درون فیلم که با نشانه های متعددی بیان می شود ما را از بسنده کردن به تحلیل های ساده انگارانه باز می دارد و این از ویژگی های یک روایت مدرن قطعیت گریز است. الی گریزپاتر و نایاب تر از آن است که به این سادگی بتوان پیدایش کرد. الی تصویر از دست رفته و مخدوش روزگار ما است.
***

No comments:

Post a Comment